به گزارش مشرق، عباس کیارستمی درگذشت و مثل هر درگذشته دیگری عزیز شد. ایرانیها از قدیم تازه درگذشتهها را محترم میداشتند و اگر تازه درگذشته از مشاهیر باشد، گاه بیش از زندهها عزیز داشته میشوند.
عباس کیارستمی دهها جایزه از جشنوارههای خارجی به خاطر فیلمهایش داشت و بارها داوری و نامزدی در مجامع و فستیوالهای سینمایی را تجربه کرده بود. او عکاس خوبی بود و در ادبیات کلاسیک ذوق و شوقی داشت. وجه مشترک تمام تولیدات هنری و ادبی کیارستمی هم فرمگرایی بود. سادگی در فرم و طراحی پیام را دوست میداشت و به قصهگویی در سینما اعتقاد راسخی نداشت.
اما احترام به او نباید دستمایه و بهانه سوء استفاده قرار بگیرد. معنای احترامی که برای او قائلیم نباید اینطور تلقی شود که کیارستمی (یا هر هنرمند وطندوست دیگری) هرچه گفت و هرچه کرد را شش دانگ درست بشماریم. به برخی از مواضع ایشان انتقادات جدی وجود دارد. گاهی حرفهایی میزد و مواضعی می گرفت که درست نبود. اما ادعاها و حرفهایی که این روزها در روضه نبودنش خوانده میشود گاهی فره و جایگاه غیرقابل نقد به او داده است. جایگاهی که واقعی نیست.
مثلا عجیب است که عدهای در برخی رسانههای و صفحات شخصی از کیارستمی به عنوان هنرمندی مردمی یاد کردند. حال آنکه او پیوند ماندگاری با مردم برقرار نکرد. فیلمهای کیارستمی گاهی حتی برای مخاطب ایرانی ساخته نشد. هنوز حافظه تاریخی همین مردم نقش او در شکل گیری جریان فیلمهای جشنوارهپسند خارجی را فراموش نکرده است. بله او پیامبر نگره خاصی در سینما به جهان بود. توانست با بسیاری از هنرمندان و روشنفکران غیرایرانی ارتباط برقرار کند و زبان مشترک بیابد. حرفهایش را ساده میزد اما هیچ وقت کف جامعه و سینمای قصهگو و روایتگر ایرانی را مخاطب اصلی ندانست.
این ادعای روشن که مجموع مخاطبان تمام آثار کیارستمی اندازه مخاطبان یک فیلم پرفروش در چند سال اخیر نمیشود شاید برای برخی برخورنده باشد، ولی توصیفی از وضعیت واقعی اوست. حرفی که تا وقتی بود و وکیل مدافعان بعد از فوتش به جان هم نیفتاده بودند از شنیدنش پروا و گلایهای نداشت.
حالا بگذار مریدانش در ویکی پدیای فارسی و ذیل مدخل نامش بنویسند: «محبوبترین چهره سینمای ایران». کاری شبیه به این مثل معروف که اینجا وسط کره زمین است، میگویی نه، متر کن! چه کسی میخواهد میزان محبوبیت یک چهره را اندازه بگیرد؟ سنجهاش چیست؟ مثلا میشود کیارستمی را با علی حاتمی مقایسه کرد و بعد اولی را برنده قاطع محبوبیت دانست!؟
نویسنده این متن مجموعهای از حرفهای این کارگردان فقید را ذیل موضوعات دین، جمهوری اسلامی، مردم، روشنفکری و سبک و نگره زندگی شخصیاش را از میان مصاحبههای مکتوب و صوتی و تصویریاش دستچین کرده بود که مستنداتی باشد در مقابل روایتهای کژ و نادرستی که در همین بدو نبودنش از او میشود؛ اما در احتیاط از اتهام تفتیش عقاید یکسره به کناری نهاد.
وقتی درگذشت، رئیس جمهور فرانسه در پیامی به روحش ادای احترام کرد. اما کدام هنرمند و چهره معروف فرانسوی را میشناسید که دفاع مردم فرانسه در مقابل آلمان نازی هیجانی بود؟ چرا شوالیه فرانسویها که ریشه در قهرمانان جنگهای صلیبی دارد را هنرمندی مثل حسین علیزاده نپذیرفت و حاضر نشد در سفارت فرانسه و در مقابل سفیر تعظیم کند ولی امثال کیارستمی و شجریان و ... پذیرفتند. تفاوت این دو تا کجاست؟
کیارستمی انقلاب اسلامی را حرکتی مشروع ولی بدور از عقلانیت میدانست! دفاع مقدس را پریودی از تاریخ انقلاب اسلامی میدانست که فضایی هیجانی برای جوانها بوجود آورد! اینها و بسیار بیشتر از این مواضع و افکار قابل نقد است. بله شاید او راضی نشد که کشورش را بفروشد ولی مسئولین فرهنگی ایران (از جمله حجت الله ایوبی که از ارادتمندان قدیمی اوست) هم هیچ وقت او را محدود نکردند. کیارستمی در این چند سال اخیر فیلم سینمایی در ایران نساخت چون نخواست. ولی در همین سالها گالری گذاشت و کتابهایی منتشر کرد.
هیچ وقت در مطبوعات ممنوعیت فعالیت و گفتگو نداشت و همواره مورد اقبال و استقبال جناح شبه روشنفکری بود و سالی سه چهار بار روی جلد مجلاتشان میرفت.
باید واقعیت را پذیرفت. نباید اغراق و بزرگنمایی کرد. کیارستمی مثل هر هنرمند دیگری اشکالاتی داشت و سوالاتی را بی پاسخ گذاشت. او یک قدیس نبود. عباس کیارستمی اگر زنده بود به خیلی از این حرفها و تمجیدهای داغتر از آش و به نطقهای منورالفکری آنها که دارند اپوزسیون شدن را تمرین میکنند، بلند بلند میخندید.